- نعره زدن
- فریاد زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
معنی نعره زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- نعره زدن
- داد کشیدن فریاد زدن فریاد و فغان کردن ببانگ بلند: دور مرو سفر مجو پیش توست ماه تو نعره مزن که زیر لب می شنود ز تو دعا. (دیوان کبیر. 35: 1)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فریاد زن آنکه ببانگ بلند فریاد زند، جمع نعره زنان
دور خویش حلقه زدن (مانند حلقه مار)
در حال چرخیدن بهوا پریدن: (دیوان تنوره میکشند و به آسمان میروند)
زبانه زدن زبانه زدن مشتعل شدن
با کفشهای پاره و قدم نامنظم راه رفتن
زبانه زدن، افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اضطرام، اشتعال، توقّد، ضرام، التهاب، گر زدن
فریادکنان، در حال نعره زدن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن)
کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن، طفره رفتن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، گول زدن، غدر کردن، چپ رفتن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، حقّه زدن، شید آوردن، کید آوردن، فریفتن، نیرنگ ساختن، تنبل ساختن، مکایدت کردن، گربه شانه کردن، سالوسی کردن، ترفند کردن، مکر کردن، خدعه کردن، تبندیدن
خیانت کردن به کسی
خیانت کردن به کسی
کوتاهی کردن ویلان زدن سر دواندن کوتاهی کردن و تاخیر در کار سر دواندن، در رفتن: او با مهارت از جواب همه سوالات طفره می زد
سرزنش کردن ملامت کردن، کنایه زدن
قرعه انداختن: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ 125)
تردد کردن رفتن، یا قطره زدن بر (به)، . . ریختن باریدن: در راه عشق قطره بمژگان زدم چو اشک نعل از برای پی غلطی واژگون زنند یا قطره زدن در... تیز رفتن دویدن
کاغذ و جزآن را با مهره کشیدن برای جلادادن
ناله کردن فغان کردن: دیگ زند ناله که خون خورده ایم ریگ بریزید که خون کرده ایم. (نظامی لغ)
ناف زدن ناف بریدن: قابله بهر مصلحت بر طفل وقت نافه زدن نبخشاید. (خاقانی لغ)
ویله کنان فرود آمد از تخت و یله کنان زنان بر سر موی و رخ را کنان (فردوسی شاهنامه) جمع نعره زن، در حال نعره زدن: (قطران)، . . نعره زنان و اشتلم کنان اسب می تاخت
بانگ زدن کلاغ و زاغ: غرابامزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا از عشیقا. (منوچهری. د. چا. 5: 2)
نقاره را بصدا در آوردن نقاره نواختن
نیابه زدن تبیره زدن طبل نوبت نواختن نقاره زدن: زیبد فلک البروج که کوست کز نوبه زدن نوان ببینم. (خاقانی. سج. 269)
با نیزه جنگیدن، از کسی با پر رویی چیزی گرفتن تیغ زدن نیزه بند کردن
دور خود چرخ زدن و در حال چرخیدن به هوا رفتن
کنایه از حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، تنوره کشیدن،برای مثال هزار از دلیران جوینده کین / به گردش تنوره زدند از کمین (اسدی - ۳۹۱)
کنایه از حلقه زدن و گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، تنوره کشیدن،
Impalement
empalamento
empalamiento
nabicie na pal
пронзание
проколювання
spietsing